روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

نگاره روژان

تولد روژان کوچولوی من و سفر کیش

تولدت نزدیک بود و باز توی محرم صفر میافتاد. و باز نمیشد تولد گرفت. از طرفی واقعا میخواستم تولد 5 سالگیتو بگیرم. اما خب نمیشد . با مهدت هم صحبت کردم ولی گفتن باتوجه به محرم سخته تولد گرفتن. این بود که تصمیم گرفتم یه مسافرت خوب ببرمت که اونجا برات یه تولد خانوادگی بگیرم.برنامه ها رو اوکی کردیم و رفتیم کیش. خیلی خیلی خوش گذشت. تولدت رو رستوران شاندیز صفدری گرفتیم. کیک گرفتیم و بادکنک و ... مجری برنامه بهت تولدتو تبریک گفت و اهنگ تولد رو زد.و تو چه رقصی کردی ماااااااادر. و البته کلی هم خسته شده بودی و اخراش دیگه خوابت برده بود. اما در کل خیلی خوش گذشت. و البته پاراگلایدر هم که 2بار سوار شدی یکبارشو اقای کشتی دار بهت اجازه داد مجدد...
3 دی 1396

از خرداد تا ابان96

استخر اولین تجربه استخر بود که با هم داشتیم. اخه زودتر از این میترسیدم که چون پوستت نازک بود و خب حساس ،خدای نکرده قارچ بگیری. واسه همین تا الان نبرده بودمت استخر. اولین تجربه خیلی خوبی بود. چقدر بازی کردیم. خوبتر اینکه تایم استفاده از استخر 4 ساعت بود و خیلی عالی بود. اینقدر بازی کرده بودی که روژان کوچولوی من گرسنه اش شده بود و وقتی رفتیم کافه رستوران استخر مدام میرفتی پیش پشخوان و ازشون میپرسیدی غذای ما کی اماده اس. الهی قربونت فسقلی بودنت برم که اینقدر قشنگ شده بودی توی لباس شنا که حد نداره. بازو بندهایی که به دستت بسته بودم قشنگ روی اب نگهن میداشت و بعد از چندبار تمرین کردن گفتی ولت کنم وسط...
1 دی 1396

کرمانشاه

امسال اردیبهشت تصمیم گرفتیم بریم کرمانشاه برای همین با خاله لیلا و خاله فاطی راه افتادیم به سمت شهر زیبای کرمانشاه.خودمم تاحالا نرفته بودم اونجا و البته زیاد ذهنیت خوبی از نظر زیبایی شهری نداشتم ولی خیلی کوه بیستون رو دوست داشتم ببینم و همین طور طاق بستان رو. مسیر خیلی زیبا و پر از کوه های سربه فلک کشیده بود . اینقدر همه چی عالی بود و ما عکس گرفتیم که خود عکس ها گویای همه چی هست.   برای صبحانه ایستادیم و خواستیم صبحانه بخوریم . هوا خیلی خیلی سرد بود. تو هم که کلا هیچی نمیخوری فقط این طرف و انطرف بری ببینی چی به چیه و چه خبره. اصلا هم نمیگی خطر هست نیست                &nbs...
12 تير 1396

عید 1396

از اونجایی که امسال وضعیت سکونتمون قطعی شده بود و قرار بود سال جدید رو با شرایط جدید شروع کنیم خوشحال بودم.اما احساس میکردم با اومدن سال جدید هنوز اماده نیستم انگار کلی کار عقب افتاده داشتم. اخه مقداری از کارهام طبق روال پیش نرفته بود و مقداری از زمان عقب بودم. سبزه امسال رو ارزن کاشتم. چقدر  خوشحال بودی که داره عید میاد.میگفتی کی سفره میندازیم.کی ماهی میخریم. یه روز که باه م رفتیم بیرون اینقدر گیر دادی که ماهی بخریم . اخه تقریبا یه هفته مونده بود تا عید.زود بود که ماهی بگیریم.اما چون گیر دادی منم دوتا ماهی گلی خوشگل با دم چندپر خریدم و بردیم خونه. چقدر خوشحال بودی.رفتی سفره نون اوردی گفتی مامان سفره بندازم ماهی رو ...
5 فروردين 1396

عکسای جدید خیلی خوب

یه روز جمعه برفی خیلی قشنگ تصمیم گرفتیم بریم کوه.بند وبساط رو برداشتیم رفتیم دره پریان. چقدر شلوغ بود.کلی برف بازی کردیم و ادم برفی ساختیم و بعد هم قرار بود ادم برفی مون رو بذاریم روی ماشین که ادم برفیمون رو بردن واسه همین یکی دیگه درست کردیم و تو قهر کرده بودی و میگفتی همون ادم برفی قبلی رو میخوای خلاصه با کلی قهر و ادا قبول کردی که این ادم برفی رو بذاریم روی ماشین.خیلی خوب بود. کلی خوش گذشت.   دربی استقلال پرسپولیس بود و پر از هیجان.تو هم که استقلالی تییییر. از کلاس موسیقی که برگشتیم اخرای مسابقه بود و با کلی هیجانات خاص استقلال سه بر دو برنده شد.کلی که خوشحال بودی. بعدشم بابایی شیرینی گرفته بود و...
26 بهمن 1395

عروسییییییییییییییییی شیما

چقدر دلمون ضعف کرده بود واسه عروسی.بالاخره زمان عروسی شیما رسید .اخه تاریخ قبلی به خاطر فوت یکی از اقوام عقب افتاده بود و کلی دمق شده بودیم.حالا هم که تاریخشو گفتن همون روز ساعت 2 من امتحان داشتم اونم چه امتحااااانی.همراه با یه پروژه. پروژه رو که هفته قبلش به استاد صحبت کردم و تحویل دادم و شکر خدا نمره کامل رو ازش گرفتم. مونده بود خود امتحان.. لباسامون قرار بود سیندرلایی باشه با هم ست باشیم.از اونجایی که من امتحانم اون روز افتاد دیدم به این لباسا و ... نمیرسیم اون لباس رو کنسل کردم و رفتم باز یه پارچه صورتی خیلی ناز گرفتم تا مامانی برات پیراهن بدوزه.بعد که دیدم خودمم به استادم پروژه رو دادم ، از همون پارچه رفتم گرفتم و عین همون ل...
28 دی 1395

کلاس موسیقی

بالاخره کلاسی که میخواستم واست پیدا کردم .خیلی علاقه به موسیقی خوانندگی و انجام حرکات موزون داشتی و از اونجایی که واقعا میدیدم به اهنگ و موسیقی علاقه نشون میدی و از خودت ابتکارات خاصی به نمایش میذاشتی تصمیم گرفتم در یه کلاس موسیقی ثبت نامت کنم. موقع ثبت نام از اقای مسئول درخواست کردم اول کلاس رو نشونت بده تا ببینی.وقتی وارد کلاس شدی کلی ذوق کرده بودی .میگفتی ماماااان میخوام اینو بزنم .ماماااااان میخوام اینجوری بخونم.مامااااان چرا برام از اینا نمیخری تا توی خونه بزنم.ماماااااااان   الهی قربونت برم منم گفتم چشششششم تو بیا سر کلاس یاد بگیر حتما برات میخرم.قربونت برم من. روز اول هم که رفتی سر کلاس کلی خوشحال بودی با بچه های جدیدی دو...
28 دی 1395

شب یلدا95

عشقولی مامان عزیز دلم، عمرم بخدا اگه بدونی چقدر خاطرتو میخوام امسال شب یلدا بدون دغدغه بدون خستگی راه در کنارت بودم. اولش قرار بود امسال شب یلدا رو در یکی از مراکزی که جشن یلدا برگزار میکنند بریم و شرکت کنیم.اما بعد تصمیم عوض شد و قرار شد با عمو حسین و بقیه بریم باغ خاله سمانه اونجا دور هم باشیم. چیزمیزامو جمع کردیم و رفتیم. هوا خیلی سرد بود و سوز برف میامد.همه چیز محیا بود. انار و آجیل و شیرینی و هندوانه و .... یه لحظه بیرون نگاه کردیم دیدیم اووووه چه برفی شروع به باریدن کرده.هیچی دیگه مگه میتونستم جلوتو بگیرم که توی اون سرما نری بیرون. اخه سرما بخوری ضعیف میشی دختر قشنگم. هیچی دیگه لباس بهت پوشوندم و با...
1 دی 1395

تولد 4 سالگی

روژان مادر عزیز دلم امسال هم روز تولدت توی محرم بود و ماه بعدش صفر.از طرفی برای عروسی شیما میخواستم لباس ست بدوزم و همینطور یه لباس سیندرلایی که دوست داشتی. اما چون عروسی عقب افتاد و بعد محرم و صفر کلا ما هم سرد شدیم. روز تولدت با کمک خودت کیک درست کردم و تزئینی و بادکنکی.یه تولد کوچولوی خونگی با حضور من و خاله پریچهر و بابایی و مامانی.میگفتی مامان پس مهمونا کجان؟ توی هر دو گروه فامیلا (مامانی و بابایی)تولدتو تبریک گفتن. (حرف نگقته...) این عکسای مربوط به مهمونی کوچیک خودمونه. از بس که بابایی رو دوست داری همیییییینوجووووووووووووور بوسش میکردی منم یه عکس جالب گرفتم. واقعا...
1 دی 1395

عکسای خودمونی

چندتا عکس های پراکنده با موضوعات مختلف موش قشنگ من   اتاق شلوغ پلوغ نازگلم از اونجایی که خیلی دنت دوست داری هر دفعه میریم سلمان چندتایی سهمت هست که برداری.گاهی هم که ویژه مخصوص شما میریم خرید و هر چی دوست داشته باشی توی سبد کوچولویی که مخصوص بچه هاست میریزی و پر میکنی.فدااااااااااااااااااااات بشم من ژست های فشن روژاااان چند روز خوووووب با خاله های خوب بام شهر و تاب بازی روستای زیبای نشلج (یه روز برفی زیبا) قربون اون اشک های قشنگت برم من که تو چشمات برق میزنه در هوای برفی یه چایی زغالی با خاله ها و خانواده مهرباااااان کلا هر مدلی و هر ...
1 دی 1395