روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

نگاره روژان

خوووووووش اوومدین به وبلاگم

سلام به همه نی نی وبلاگی ها

سلام به شمایی که اومدی و صفحه وبلاگ منو میبینی.

امیدوارم از دیدن تک تک پست ها لذت ببرین و با یه لایک خوشگل ما رو خوشحال کنین.

تابستان 1400 را چگونه گذرانید؟

یادمه ماها که مدرسه میرفتیم اول مهر اولین موضوع انشا این بود" تابستان خود را چگونه گذرانید" واسه همین همیشه دغدغه داشتیم یه جایی بریم که بتونیم حداقل این انشا رو بنویسیم. الان که کروناست واقعا به مدت یک سال و نیم بیشتره که هیجا نرفتیم و واقعا روژان خسته بود و کلافه واسه همین دیگه توی تعطیلی که دیدم در اول مهر برنامه رو ردیف کردیم و گفتیم حداقل یه تهران بریم. این شد که مجوز تردد گرفتیم و زدیم به جاده به سمت تهران. برنامه چیدم که بهت خیلی خوش بگذره و بازی کنی و چیزهای جدید تجربه کنی. واسه همین از همون شب اول وقتی رسیدیم تهران سریع رفتیم پارک اب و آتش. البته قرار بود بریم پارک چیتگر ولی چون دوست داشتی بری آب  بازی گفتی ب...
10 مهر 1400

فصل تابستان 1400

فصل تابستان با ماه تیر شروع میشه و تولد بابایی خوبم امسال تولد عمه منیر من و مامانم رفتیم خونه اشون- و چقدر خوشحال شد. و چقدر غم انگیز که این اخرین باری بود که میدیدیمش😔 و چقدر واقعا دلمونو سوزوندی و چقدر مهربون بودی 4مرداد و تولد خاله پریچهر عزیز 6 مرداد تولد مامان پریسا و نگاه نافذ به تازه وارد شده ...
28 شهريور 1400

فصل بهار 1400

عید امسال خوب شروع شد چون قرار بود خاله عقد کنه و کلی خوشحال بودیم سال 1400 انگار متفاوت بود از بقیه سالها خب بالاخره یه قرن جدید شروع میشد و این در نوع خودش جذاب بود شام سال نو در کنار خانواده و یه جای قشنگ عقد کنون خاله پریچهر یه برف باحال در بهار طبیعت گردی  نیاسر و یه دورهمی توپ اینم یه خرگوش خوشگل و ناز یه عکس از موهای بلند و بافته شسده که بعد رفتیم و کوتاهش کردیم در سالن زیبایی به جهت کوتاه سازی موها  ای...
9 تير 1400

شب یلدا 99

یادتونه پوریا قرار بود بره امریکا و به خاطر شرایط تحریما نتونست و نشد. اما بعدش کارهاشو کرد که بره کانادا. واسه همین دو روز بعد از شب یلدا دیگه راهی بود واسه کانادا.واسه همین تصمیم بر این شد که شب یلدا با رعایت پروتکل های بهداشتی کرونا ،همه خاله ها بیان خونه ما برای خداحافظی و دورهمی. اینبار دیگه مثل دفعه قبل کسی گریه نکرد همه خوشحال بودند که داره میره و تلاشش داره نتیجه میده. تازه اقای اسماعیلی شوهرخاله جان هم برامون حافظ خواندند و چقدر استفاده کردیم و چقدر خندیدیم. خلاصه که خیلی عالی بود 🙂 ...
9 تير 1400

مهر 99

پاییز چمدانی از خاطره است… من… و پاییز … سالهاست پیچیده‌ایم به هم… و… چـــــــــه قــــــدر خــــــــــوبـــــــــ است کـه پــشــت در های بـسـتـه ی زندگــــــیــــــــــم … یـــک “پاییز یـــک مهر دارم… به عشق تو زنده ام دختر زیبا روی من ************** هنوز کرونا هنوز ملاحظات بهداشتی باز باعث شد که نتونیم امسال هم تولد با حضور دوستات بگیرم. اما مگه میشه نخوام برات خاطره بسازم دختر کفشدوزکی که دوست داشتی کیکشو خودم درست کردم و کادو هایی که فوق العاده دوسشون داشتی کادوی مامانی و بابایی ...
29 بهمن 1399

شهریور99

یه نشلج خنک و خوب توی شهریور میچسبید با عمه منیر و عمه مهران . خیلی خوب بود جز شب اخر🤒که عمه منیر حالش بد شد و خیلی حالمون گرفته شد . ولی خداروشکر به خیر گذشت.🙏 این از نمونه های ادیت خود روژان خانوم هست که با گوشی انجام دادند. بییییسیااااااااار زیبا درخت هلو بفرمائین مزه کنین مراحل پرش روژان خانم این هم اقای علی🤭 تولد مرضیه جون سوپرایزی بود براش کیک درست کردیم و خودش کلاس بود رفتیم خونه دایی سعید و وقتی اومد یه سوت و دست زدیم. اخه واقعا به خاطر کرونا نمیشد به کسی گفت و از این حرفا حالا عکساشو میذارم این...
28 بهمن 1399

مرداد99

مثل همیشه با تولد خاله پریچهر مرداد ماه گرم و دلنشین رو آغاز می کنیم😉. تولد مامان پریسا عکسای خودمون هر چی گشتم پیدا نکردم😔 تولد مامان فرح هم پایان تولد مردادی های ما توی ماه مرداد یه مسافرت کوچولوی 2 الی 3 روزه رفتیم به چادگان خیلی خیلی خوش گذشت و هوا عالی بود توی مرداد ماه اسمتو کلاس اسکیت نوشتم با مهدیس میرفتین خیلی خوب یاد گرفتی یه شب خاله مینا اومد پیشتون و چندتا عکس گرفتین جوووووون منی تو ...
5 بهمن 1399

خرداد99

خرداد ماه بود که دیگه 2روز رفتیم تهران پیش دوستان جایی که نمیشد رفت ولی واقعا انگار نیاز روحی بود و خیلی هم خوش گذشت . این دفعه مامانی هم باهامون بود تل برگی برام درست کردی خیلی دوسش داشتم عزیز جونم خیلی دوستت دارم ...
9 مهر 1399

روز زن و مادر

روز زن و مادر امسال توی مدرسه حال و هوای دیگه ایی داشت. خب بالاخره بزرگتر شده بودی و خب برات مهم تر بود این قضیه. اومدی گفتی شنبه باید حتما بیای مدرسه مون مدیرمون کاریت داره. منم مثلا بی خبر شنبه صبح ساعت 9اومدم مدرسه تون . وقتی دیدی اومدم کلی خوشحال شدی و پریدی بغلم.بعد دیگه کم کم مامانای دیگه هم اومدن و مراسم شروع شد.اولش شماها توی کلاس بودین.اخر مراسم همه اومدین و با خوندن دوتا شعر برای ماماناتون ، یه گلدون گل به همراه یه نقاشی هدیه روز مادر بهمون دادین. ممنونم عزیز دلم.قطعا تو بهترین هدیه خداوند در طول زندگیم هستی و من به وجودت افتخار میکنم. ...
15 فروردين 1399