روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

نگاره روژان

شب یلدا95

1395/10/1 12:12
نویسنده : پريسا
262 بازدید
اشتراک گذاری

عشقولی مامان عزیز دلم، عمرم

بخدا اگه بدونی چقدر خاطرتو میخوام

امسال شب یلدا بدون دغدغه بدون خستگی راه در کنارت بودم. اولش قرار بود امسال شب یلدا رو در یکی از مراکزی که جشن یلدا برگزار میکنند بریم و شرکت کنیم.اما بعد تصمیم عوض شد و قرار شد با عمو حسین و بقیه بریم باغ خاله سمانه اونجا دور هم باشیم.

چیزمیزامو جمع کردیم و رفتیم. هوا خیلی سرد بود و سوز برف میامد.همه چیز محیا بود. انار و آجیل و شیرینی و هندوانه و ....

یه لحظه بیرون نگاه کردیم دیدیم اووووه چه برفی شروع به باریدن کرده.هیچی دیگه مگه میتونستم جلوتو بگیرم که توی اون سرما نری بیرون.غمگین اخه سرما بخوری ضعیف میشی دختر قشنگم.

هیچی دیگه لباس بهت پوشوندم و با بقیه رفتیم بیرون کلی عکس گرفتیم.هر جور من عکس میگرفتم میخواستی با همون ژست عکس بگیریخنده

خلاااااااصه بعد کلی بازی کردن و برف به هم پرتاب کردن که میومدیم توی اتاق دوباره میخواستی بری بیرون.

کلی آجیل و پفک و میوه و شام و شیرینی خوردیم یعنی در حالت انفجاااااااارسبز

تازه ساعت 12 عمه مهران به ما میخواست ملحق بشه اما از اون جایی که خاله پریچهر صبح زود باید میرفت تهران ما دیگه اومدیم خونه و خوابیدیم.به این امید که صبح همه جا سفید باشه اما صبح خورشید خانم قبل از همه سرشون از زیر اون لحاف ابری سفید بیرون اورده بود.

اینم از چندتا از عکسای شب یلداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

یه شب یلدای سرد که اینجوری داشتیم گرم میشدیم.

چه برفی هم اووووووومد.

اینقدر سردت بود که خودتو دور هر پتویی میپیچوندی.

خیلی بخدا شیطونی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)