نشلج خونه دايي جون منصور
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عشقم جيگر مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادر روز چهارشنبه بود 21 مرداد ماه ، بعد ازتولد مامان جون فرح ، ساعت 12 شب رفتيم به سمت نشلج. اخه خونواده بابايي (عموحسين عمو حميد و.....) همه اونجا بودن ماهم رفتيم اونجا تا دور هم باشيم و كلي خوش بگذرونيم. يه محيط تازه بود واست انگار!!! خيلي دوست داشتي البته اون شب كه تا 4 بيدار بوديم همه اذان صبح كه شد يواش يواش خوابيديم.تو هم به پاي ما بيدار بودي قشنگم. صبح هم اول از همه بيدار شدي ساعت حدود 8 اينا بود. مكه بالا پشت بوم خوابيده بوديم بيدار شدي گفتي مامان منو ببر پايين.هيچي ديگه منم كه خوابالوووو هيچي رفتيم پايين صبحانه خ...
نویسنده :
پريسا
11:38