روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

نگاره روژان

تور گردشگری کاشان مورخ94/03/01

1394/3/4 16:17
نویسنده : پريسا
2,027 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

امسال دوستای مامان پریسا میخواستن بیان کاشان تا گلابگیری و بقیه جهای دیدنی کاشان رو ببینن.

خاله فهیمه زودتر اومد و چهارشنبه شب باهاش رفتیم بام شهر. خیلی هوا عالییییی بود.ملس و مطبوع.

یه کجوله پیدا کرده بودی باهاش بازی میکردی تازه میخواستی بیاری خونه خنده

   

پنج شنبه 94/02/31 میلاد حضرت ابوالفضل بود و طبق روال سالهای گذشته دایی جون حامد نشلج شام میداد و خب ما هم به همراه دوستان رفتیم اونجا. البته قبل از اون رفتیم نیاسر و از آبشار و چهارطاقی(آتشکده) بازدید کردیم. خیلی خوب بود.عااااااالی. توی ماشین چقدر شعر خوندیم و ضبط کردیم و تو چه شیطنتی میکردی جیگر مادر.

درحال آواز خوانی و شعر باران خواندن بودی خوشگلم

نشلج، خونه دایی جون سعید با دوستای مامان پریسا

چون بیشتر مراسم نشلج مردونه بود ما آخر شب برگشتیم. روز جمعه که رسید اول فکر نمیکردم تو هم مارو همراهی کنی اما از خوب روزگار قسمت شد تا با ما بیای. البته خودت هم خیلی علاقه مند بودی که با دوستای مامان پریسا باشی عزیزم. اول رفتیم باغ شاه(باغ فین) بعد خانه عباسیان و بعد خانه طباطبایی و حمام سلطان امیراحمد.خانه بروجردی ها نشد که بریم چون جمعه بود و امکان بازدید وجود نداشت.

عاشق منوپد و عکس سلفی هستی ماااااادر

برات خیلی جالب بود توی حمام فین کاشان که رفتیم. فکر میکردی اینا آدم های واقعی هستن.قربونت برم من که با چه دقتی نگاه میکردی.

اینقدر آب بازی کردی که کل لباس هات خیس شده بود. ولی کلی کیف کردی و دوست داشتی از آب هم بیرون نمیومدی.

پاهاتو روی فواره ها میذاشتی

اینجا با یه خانم شمالی دوست شده بودی ازش نخودچی کشمش گرفتی خوردی.

وقتی نمیذاشتم بری توی آب اینجوری اخم میکردی

کلا همه چی رو لایک میکردی قربونت برم من. دختر قشنگم.

یه دوست پیدا کردی که اونم اسمش روژان بود. اونکه دیگه کولاک کرده بود از اب بازی و خیس کردن لباس.

این درب خانه عباسیان است.

مطبخ و تنور نان

فکر نمیکردم اینقدر خاک باشه

 

وای که چقدر بالا پایین پریدی. موهاتو نیگا کن. هر آن میگفتم الان باهم میریم پایینبغل

قربون این اداهات بشم من بانمک منزیباشیطان

توی این اتاق یه حرکتی زدی انفجاری. قربون برم من که خیلی خیلی دوستت دارم.

حمام سلطان امیر احمد

پشت بام حمام

وای که چقدر دویدی هرچی هم بهت میگفتم ندو گوش نمیدادی تازه بهت میگفتم وایسا ازت عکس بگیرم گوش نمیکردی . منم دعوات کردم گفتم پس دیگه ازت عکس نمیگیرم.

نمیدونی چه گریه ایی کردی نازنینم.

بعد گفتی باید ازم من عکس بگیری.خنده

اینجا داد زدی گفتی یالا ازم عکس بگیر.قه قهه

عکسای سلفیت منو کشته...

مراسم زیارت و آش خوردن.

میخواستی با این چادر نماز بخونی. چقدر خوردنی و بانمک شده بودی کوچولوی مامان.

 

یه قاشق آش یه قلپ آب

خانه طباطبایی ها. عروس خانه های تاریخی کاشان.

 

از بس شیطنت کردی ولب حوض رفتیو اب بازی کردی ما هم گذاشتیمت روی این طاقچه تا دیگه تکون نخوری.

اولش خوشت اومد اما بعد گریه کردی که بذاریمت پایین.خندونکبغلبوسمحبت

سر زانوهاتو ببین چقدر خیسه.

نشستن بر تخت سلطنتی و لمیدن بر روی آنچشمک و تازه میگفتی پتو بیارین واسم . قربونت برم منخندونکوروجک من

با خاله رودابه کلی گل ریختین توی حوض و با ماهی ها حرف زدی و موقع اذان مغرب هم کلی واسه مامان پریسا دعا کردی و با اون دستای کوچیک و قشنگت با خدا حرف زدی.

هنگام خداحافظی با خانه طباطبائی ها

داشتیم از خونه میامدیم بیرون، مسئول اونجا گفت ماشااله دخترت باید پسر میشده خدا یه صبری به مادرش بدهخندهقه قهه

از اونجایی که دوست داشتی تولد بگیریم و میگفتی میخوای برقصی، دوستای مامان پریسا واست رفتن یه کیک تولد خریدن و شمع و فشفشه و بادکنک و....


 

پسندها (1)

نظرات (3)

مامان فاطمه
5 خرداد 94 10:48
سلام دوست خوبم.ارمیا جون و پسرخاله ش علی جون در مسابقه نی نی و طبیعت شرکت کردن.اگه مایلید کد 94 و 93 رو به شماره 1000891010ارسال کنید تا گل پسرای ما برنده بشن. برای دیدن عکسا میتونید به وبلاگ مون سری بزنید. منتظر رای شما هستیم...
مامی آتریسا جون
5 خرداد 94 16:42
عزیزم عکس ها خیلی خوشگل بودن عااااالی بودن
پريسا
پاسخ
سلام.ممنون از لطفتون.
مامی آتریسا جون
5 خرداد 94 16:42
مامانی سلام امیدوارم خوب باشین