روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

نگاره روژان

مشهد امام رضا

1394/4/29 11:07
نویسنده : پريسا
646 بازدید
اشتراک گذاری

امسال اولين باري بود كه ميرفتي مشهد پابوس امام رضا.

دختر قشنگم از خدا ميخوام به حق همون زيارتي كه رفتيم راه سعادتت رو واست هموار كنه و هر انچه مانع بر سر راهت وجود داره نيست و نابود بشه.

ان شاءاله

خوشگل من نميدوني از اول اينكه سوار قطار شديم به سمت مشهد تا وقتي ميخواستيم برگرديم چقدر خاطرخواه پيدا كردي.

از همون اولش كه با كوپه كناريمون دوست شدي توي شهر مشهد هم كه بوديم چندين بار ديديمشون، تو زودتر توي خيابون ميديديشون و داد ميزدي دوستتتتتم دووووووستمخندونک اونام ميومدن پيشت و كلي باهاشون حرف ميزدي.

بعدم دوباره برگشتم از شانس اونا كنار ما كوپه داشتن. ايندفعه كه كلا رفتيو با تبلت دوستت كلي بازي كردي و خوش بودي.

تو هتل هم كه كلا از مسئول و مسافر گرفته همه عاشقت شده بودن. جوري شده بود كه مسئول هتل ميامد دم اتاق دنبالت. واست كلي چيز ميز ميخريدن و باهات كلي بازي ميكردن. نقاشيشونو كشيدي خيلي دقيق. كلي همشون خنديدن.

تمام شعراتو واسشون خوندي و ازت فيلم گرفتن تا برن به خانواده هاشون نشون بدن. ميگفتن دل كندن از تو خيلي سخته واسشون از بس كه شيرين زبوني و بانمك. ميگفتن چجوري كسي ميتونه از از روژان خانم دل بكنه.

قربونت برم من كه هر كي ازت ميپرسيد اسمت چيه بلند ميگفتي روژان خانم.

موقعي كه ميخواستيم وارد زيارت بشيم خدام هستند كه تفتيش ميكنن! بهشون ميگفتي منم بگردين. خانما خيلي دوستت داشتن بخصوص اون عبا رو هم كه تنت ميكردم كه خيلي جيگر و بانمك ميشدي. خادمه بهت گفت خوشگل خانم اسمت چيه گفتي روژان خانم. خانمه خنديد گفت خوبه ديگه از الان به خودش احترام ميذاره كه ديگران هم بهش احترام بذارن. تازه ميگه منم بگردين.يعني من بزرگم!!!!

توي پاساژ ميرفتيم تمام مغازه دارا دوستت داشتن. تازه يكي از مغازه دارا بهت يه هديه هم از مغازه اش بهت داد.

چقدر لباسي كه بابايي و ماماني واست خريدن بهت ميومد. مغازه داره گفت بري مدل مغازه اش بشيمحبتتشویق

از عكاساي محل نگفتم

همه ميگفتن خانم كوچولوتونو بيارين عكس يادگاري بگيره. يكيشون گفت خانم ميخوام واسه مغازه خودم ازش عكس بگيرم اگه شماهم دوست داشتي واسه خودت بگير.

منم قبول كردم.

جالب اينه كه بدون اينكه بهت بگن چه مدلي وايسي و دستاتو چجوري بگيري خودت ژست ميگرفتي. عكاسه مونده بود و براش جالب بود.چه عكسايييييييي گرفتي. خيلي قشنگ شدن.

چندتاهم خانوادگي گرفتيم كه يادگاري بمونه.

عكساتو كه هتلدارا ديدن گفتن كدوم عكاسي عكس گرفتين تا بريم واسه هتلمون سفارش چاپ بديم كه بزنيم توي هتل. اخه لباس سنتي هم داشتي كه خيلي خوششون اومده بود.

راستي يادم رفت بگم : نماز جماعت كه ميخونديم اون سيل جمعيت رو كه ديده بودي برات خيلي عجيب بود. عجيب تر اينكه وقتي ميدي كسي چيزي نميخونه هي نگاه به من ميكردي نگاه به خاله و اطرافيان ميدي كسي چيزي نميخونه يه دفعه بلند پرسيدي مامان چرا چيزي نميخوني چرا قران نميخوني؟ همين سوال رو از بغلي منم كردي؟ خيلي برام اين دقتت جالب بود.!!! به هر كسي ميگفتم دوسال و نه ماهته كسي باورش نميشد.همه ميگفتن ماشاءاله خيلي بزرگتر ميزنه و خيلي باهووووووشه.

خلااااااصه از بدوبدو كردن توي حرم و زيارت گرفته تا توي پاساژ و خيابون و پله برقي و ..... خيلي بهت خوش گذشت.

كلي هم عكس گرفتي اينم از عكسااااات.

كلييييي شيطنت كرد اين وروجك من

بالاخره روژان شيطون من خوابش برد

اين خانم زيبا ساعت 4:30 صبح كه همه واسه نماز بيدار شده بودن، بيدار شد و ديگه نخوابييييييد.

سوالمتنظرسبز

آخه بچه بگييييير بخواب. با من اومدي بيرون قطار كنار من نماز خوندي بعدشم كه نخوابيدي نذاشتي ماهم بخوابيم.خواب آلود

 

روژان و عبايش

دختر قرآن خوووووون خودم. فرشته منبوس

دوستاي حرم

اينم يه سري ديگه از دوستاي مشهدي روژان كوچولوووو

اگه بعضي از عكسا مثل دو عكس پايين كيفيتش پايينه به اين خاطره كه عكاسي و فيلمبرداري ممنوع بود و من با سرعت برق و باد اينكارو انجام دادم.خندونک

در اوج گريه يه دفعه اينو ديدي دويدي به سمتش گفتي سلااام اقاي گربه.خندونک

اين دستبندي كه دستته كادوي يكي از مغازه داران بود كه خيلي ازت خوشش اومده بود.

روژان و موتورش

اينم عكساي آتليه كه برده بودمت(از اونجايي كه فايل عكسارو بهم ندادن مجبور شدم از روي عكسات عكس بگيرم تا بذارم اينجا)

اينم آخرين عكس از سفرمووووون كه بابايي ازت گرفت.(قربون قيافت برم كه هميشه بانمكي )

 

پسندها (3)

نظرات (2)

ایالت مینه سوتا
26 مرداد 94 1:23
خدا براتون حفظش کنه
پريسا
پاسخ
ممنون
مامی آتریسا جون
26 مرداد 94 16:12
سلام پریسا جون زیارت قبول خوشحالم از آشناییتون، لینک شدی عزیزم