روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

نگاره روژان

تولدهای مردادی هاااااااااااااااااااا

باز مرداد شد ماه زیبای من . با اینکه ماه گرمیه و منم گرما رو دوست ندارم امااااااااااااااااااااااا عاشق ماه مردادم.خیلی دوسش دارم. چون سه تا تولد توشه . تولد ابجی پریچهر - خودم (مامان پریسا) و مامان جون فرح. اول تولد خاله بود و کلی سوپرایزی امسال داشتیم واسش چون یک هفته زودتر قرار گذاشتیم بریم بیرون و وقتی رفتیم دیگه دیگه......😉 .با دوستاش هماهنگ کردیم و رفتیم غار رستوران و کلی خوش گذشت. اینم از کارت دعوتمون قربون اون ژست یه وریت برم من تولد من هم که تو با ابجی پریچهر رفتین و کادو برام خرده بودی با پس انداز خودت . و چقدر قشنگ بود و من دوسش میداشتم. و مامانی و بابایی که کلی زحمت کشیده بودن. ...
5 شهريور 1398

مشهد 98

سلام دختر خانوم و عزیزم از بهمن ماه قرار بود بریم مسافرت مدام یه چیزی پیش می اومد و نمیشد بریم. حتی تعطیلات خرداد هم میخواستیم بریم ضشمال که باز نشد. اما دیگه عزم و جزم کردیمو قرار شد با امسال با خاله ها بریم مشهد امام رضا. خیلی خیلی خوشحال شدی . چند وقتی بود وقتی که از تلویزیون میدیدی میگفتی مامان کی میریم مشهد!!؟؟ خلاصه دیگه با خاله لیلا و خاله فاطی اوکی شد که بریم. خلاصه 6تیرماه ساعت 9بود که سوار قطار شدیم و رفتیییییییییییییم به سوی مشهد.🙂 توی قطار که خب شما همیشه دوست داری بری بالا بخوابی و از طرفی امسال که عروسک و وسایل بازی اورده بودی گیر دادی که میخوای بازی کنی . هیچی دیگه تخت رو برات باز کردیمو رفتی بالا مثلا 5 دقیقه بازی کر...
17 تير 1398

عید 98

سلام دختر زیبای روی من عیدت مبارک عزیز دلم. سال پر از خیر و برکت و موفقیتی به همراه داشته باشی. فرشته زیبای من😘 یعنی قربون اون حس توبغلیت برم من؛ عزیزم بابایی و مامانی عزیییییییییییییییییییز (سایه تون مستدام روی سرمون) من و خانوم گلی اینجا خودمون رفتیم پارک بام شهر.خواستی بری بالای درخت. اول که بابایی میگفت نه خطرناکه.بعد خلاصه راضی شد.تازه نمیذاشتی کسی مثلا کمکت بکنه هی میخواستی خودت تنهایی باشی و بابایی کنارت نباشه دیگه اینجا گفتی میخوای یه عکس تنهایی بگیری😂 میخواستی همون بالا بمونی😐بابایی به زور بالاخره اوردت پایین😂 &nbs...
17 تير 1398

تهران و برج میلاد و کاربازی

سلام قبل از عید 98 بود رفته بودیم برای خرید عید. چون من میدونستم که قرار بریم تهران و از طرفی خرید کردن مورد علاقه تو نیست (البته همراهی و راه رفتن) به خاطر همین من واسه اینکه تمام زمانی که تهران هستیم حوصله ات سر نره ، بلیط کاربازیا واست گرفتمو بعد از اینکه خودم با خاله رفته بودم خرید کردم بردمت کاربازیا که توی برج میلاد هست. اولا که کلی ذوق کردی برج میلاد رو دیدی. از اینکه چیزی رو که توی تلویزون دیدی رو الان واقعا میبینی. بعدشم که رفتیم کاربازیا کلی خوشحال شدی و چندتا بازی کردی. اول ازمایشگاه رفتی بعد پلیس شدی بعد رفتی اشپزی و بعد هم رفتی اتش نشان شدی. اولا که خودم برام خیلی جالب بود فضا و محیطش. دوما اینکه بچه های کوچولو کوچولو اومد...
17 تير 1398

تور چیمه و تور فریزهند

قبل از داستان تولد و ایناااااااااا دوتا جمعه رفتیم روستای اطراف با یکی از تورهای شاد کاشان. اولین جمعه روستای چیمه رفتیم. تا حالا اصلا اسمش رو هم نشنیده بودم. خیلی زیبا بود و قشنگ . پر از درخت های چنار و برگ های پهن زرد رنگ که اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین.یه اکیپ شاد و جوون که کلی هم تو باهاشون شاد بودی هم اونا دوستت داشتن. روابط اجتمااااااااااااعی که عاااااااااااااااااالی . اصلا تو فوق العاده ای جیگرم دو هفته بعدشم که خاله نمیتونست باهامون بیاد ولی من و تو با همرفتیم فریزهند که دیگه این روستا از چیمه هم قشنگتر بود و رویایی. زیاد توضیح نمیدم عکساشو میذارم تا لذت ببرین.   روستای زیبای چیمه ...
21 آبان 1397

مهر ، و مــــــــــــــــــــــــــاه من آمد

پاییز است دیگر دردانه فصل ها چه زود خاطرش مکدر می شود میسپارد گیسوانش را بر باد چه زود میبخشد و عریان می شود به واسطه اعتمادش به بهار میداند میستاند هر آنچه را که به یغما رفته پاییز است دیگر دردانه بی ریا در هوای عاشقانه اش قدم میزند تا در آغوش بهار جان دهد بیصدا خاموش می شود و زمستان به حرمتش سپید میپوشد پاییز است دیگر دردانه و بی ریا اما من میگویم: پاییز است دیگر زاده ی دردانه من پاییز است فصل زاییدن مهر فصل رویش عشق فصل حس خوب مادری مهر ، سلطان ماه های پاییز اخرش پر از حس امید هرسال با امدنت ای پایی...
31 شهريور 1397

تور جنگل سراوان و دریاچه سالقکسار- محرم

از تهران خیلی تور های یک روزه هست ولی از کاشان تاحالا پیگیر نشده بودم. این بود که تصمیم گرفتم ببینم از کاشان هم تور یک روزه به اطراف میبرن.دیدم بععله میبرن و چه جاهای خوشگلی هم میبرن.این شد که توی یه تور خیلی خوب و شاد برای جنگل سراوان ثبت نام کردیم. دور بود ولی خب گفتم تجربه کنیم ببینیم چجوریه.هیچی دیگه.... اخرای مرداد بود که رفتیم. جمع خیلی صمیمی و دوستانه. ساعت 11شب راه افتادیم و کل شب توی راه بودیم . بچه ها اکتیو بودن و شاد.صبح نرسیده به رشت در مسیر رودخانه سالقکسار یه امامزاده بود اونجا صبحانه خوردیم.هوا سرد بود ولی شرجی.ساعت 10 اینا بود که رسیدیم دیگه هوا خیلی گرم و شرجی شده بود. منم که اصلا گرم و شرجی رو دوست ندارم. دریاچه خیلی قشن...
13 شهريور 1397