روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

نگاره روژان

گردهمایی دانش آموختگان ورودی سال 13952 دانشگاه صنعتی شریف

امسال چهلمین سالی بود که بابایی ابوالفضل از دانشگاه فارغ التحصیل شده بود و دانشگاه صنعتی شریف هم به همین مناسبت تمام دانشجویان ورودی 1352 رو گرد هم جمع میکرد. از چندماه گذشته تدارکاتشونو انجام میدادند. تماس میگرفتن و اطلاعات دانش آموختگان خودشونو رو جمع اوری میکردند از وضعیت کار-ازدواج-تحصیل-فرزند و ....در واقع تمامی این اطلاعات رو میخواستند به صورت کتابی جامع هدیه بدهند. اول دی ماه روز برگزاری این دورهمی بود و شبش که باغ پرندگان بودیم خیلی خسته بودیم و صبح جمعه هم از خواب بیدار شدیم و اماده رفتن به تهران و دانشگاه صنعتی شریف. خوشگل من، که فکر میکردی بابایی تازه میخواد درس بخونه کلی ذوق داشتی و میگفتی بابایی برات دعا میکنم تا قبول...
4 دی 1396

شب یلدای 96

امسال تصمیم گرفتیم یه شب یلدای متفاوتی رو تجربه کنیم. واسه همین باغ پرندگان که برنامه داشت رو رزرو کردیم و با خاله و فاطی و خاله لیلا رفتیم اونجا.خیلی خوب بود .برنامه های شادی داشت .گروه موسیقی، نمایش و شعبده بازی و پذیرایی و بالاخره شام. اونجا با هر اهنگی بلد بودی خودتو قر بدی.و شیرین مجلس بودی. این عکس رو برای دوستان بهعنوان تبریک شب یلدا ارسال کردم و نوشتم: "روژان کوچولوی من داره با دستای خودش براتون انار شب یلدا میچینه" باغ پرندگان از اونجایی که روژان خانوم ما نمیتونه بدون ارتباط برقرار کردن با اطرافیان و پیدا کردن دوست زمان رو بگذرونه ، رفت تا بالاخره یه دوست پیدا کن...
3 دی 1396

تولد روژان کوچولوی من و سفر کیش

تولدت نزدیک بود و باز توی محرم صفر میافتاد. و باز نمیشد تولد گرفت. از طرفی واقعا میخواستم تولد 5 سالگیتو بگیرم. اما خب نمیشد . با مهدت هم صحبت کردم ولی گفتن باتوجه به محرم سخته تولد گرفتن. این بود که تصمیم گرفتم یه مسافرت خوب ببرمت که اونجا برات یه تولد خانوادگی بگیرم.برنامه ها رو اوکی کردیم و رفتیم کیش. خیلی خیلی خوش گذشت. تولدت رو رستوران شاندیز صفدری گرفتیم. کیک گرفتیم و بادکنک و ... مجری برنامه بهت تولدتو تبریک گفت و اهنگ تولد رو زد.و تو چه رقصی کردی ماااااااادر. و البته کلی هم خسته شده بودی و اخراش دیگه خوابت برده بود. اما در کل خیلی خوش گذشت. و البته پاراگلایدر هم که 2بار سوار شدی یکبارشو اقای کشتی دار بهت اجازه داد مجدد...
3 دی 1396

از خرداد تا ابان96

استخر اولین تجربه استخر بود که با هم داشتیم. اخه زودتر از این میترسیدم که چون پوستت نازک بود و خب حساس ،خدای نکرده قارچ بگیری. واسه همین تا الان نبرده بودمت استخر. اولین تجربه خیلی خوبی بود. چقدر بازی کردیم. خوبتر اینکه تایم استفاده از استخر 4 ساعت بود و خیلی عالی بود. اینقدر بازی کرده بودی که روژان کوچولوی من گرسنه اش شده بود و وقتی رفتیم کافه رستوران استخر مدام میرفتی پیش پشخوان و ازشون میپرسیدی غذای ما کی اماده اس. الهی قربونت فسقلی بودنت برم که اینقدر قشنگ شده بودی توی لباس شنا که حد نداره. بازو بندهایی که به دستت بسته بودم قشنگ روی اب نگهن میداشت و بعد از چندبار تمرین کردن گفتی ولت کنم وسط...
1 دی 1396

کرمانشاه

امسال اردیبهشت تصمیم گرفتیم بریم کرمانشاه برای همین با خاله لیلا و خاله فاطی راه افتادیم به سمت شهر زیبای کرمانشاه.خودمم تاحالا نرفته بودم اونجا و البته زیاد ذهنیت خوبی از نظر زیبایی شهری نداشتم ولی خیلی کوه بیستون رو دوست داشتم ببینم و همین طور طاق بستان رو. مسیر خیلی زیبا و پر از کوه های سربه فلک کشیده بود . اینقدر همه چی عالی بود و ما عکس گرفتیم که خود عکس ها گویای همه چی هست.   برای صبحانه ایستادیم و خواستیم صبحانه بخوریم . هوا خیلی خیلی سرد بود. تو هم که کلا هیچی نمیخوری فقط این طرف و انطرف بری ببینی چی به چیه و چه خبره. اصلا هم نمیگی خطر هست نیست                &nbs...
12 تير 1396

عید 1396

از اونجایی که امسال وضعیت سکونتمون قطعی شده بود و قرار بود سال جدید رو با شرایط جدید شروع کنیم خوشحال بودم.اما احساس میکردم با اومدن سال جدید هنوز اماده نیستم انگار کلی کار عقب افتاده داشتم. اخه مقداری از کارهام طبق روال پیش نرفته بود و مقداری از زمان عقب بودم. سبزه امسال رو ارزن کاشتم. چقدر  خوشحال بودی که داره عید میاد.میگفتی کی سفره میندازیم.کی ماهی میخریم. یه روز که باه م رفتیم بیرون اینقدر گیر دادی که ماهی بخریم . اخه تقریبا یه هفته مونده بود تا عید.زود بود که ماهی بگیریم.اما چون گیر دادی منم دوتا ماهی گلی خوشگل با دم چندپر خریدم و بردیم خونه. چقدر خوشحال بودی.رفتی سفره نون اوردی گفتی مامان سفره بندازم ماهی رو ...
5 فروردين 1396

عکسای جدید خیلی خوب

یه روز جمعه برفی خیلی قشنگ تصمیم گرفتیم بریم کوه.بند وبساط رو برداشتیم رفتیم دره پریان. چقدر شلوغ بود.کلی برف بازی کردیم و ادم برفی ساختیم و بعد هم قرار بود ادم برفی مون رو بذاریم روی ماشین که ادم برفیمون رو بردن واسه همین یکی دیگه درست کردیم و تو قهر کرده بودی و میگفتی همون ادم برفی قبلی رو میخوای خلاصه با کلی قهر و ادا قبول کردی که این ادم برفی رو بذاریم روی ماشین.خیلی خوب بود. کلی خوش گذشت.   دربی استقلال پرسپولیس بود و پر از هیجان.تو هم که استقلالی تییییر. از کلاس موسیقی که برگشتیم اخرای مسابقه بود و با کلی هیجانات خاص استقلال سه بر دو برنده شد.کلی که خوشحال بودی. بعدشم بابایی شیرینی گرفته بود و...
26 بهمن 1395