چهارشنبه سوري94
دختر قشنگم
عزيز دلم امسال هم مثل پارسال با عمو حسين اينا قرار گذاشتيم بريم بام شهر و كلي بتركونيم. من برات از اين ترقه مرقه هاي بچگونه هم گرفته بودم. اولا ميترسيدي بعد خوشت اومد و كلي حال كردي و مينداختي جلو امين و معين و علي.
از روي اتيش باهم پريديم بعد با امين و عمو حسين پريدي. بعد ميخواستيم بالن روشن كنيم بفرستيم اسمون كه چقدر خنديديييييييييييم.
امسال برعكس پارسال كه زياد دوست نداشتي آتيش بازي رو، كلي خوشت اومده بود ويرفتي چوب و تيغ و ... مياوردي و مينداختي توي اتيش بعدشم ميخنديدي.
بعد از بام شهر همگي رفتيم شام و دور هم بوديم و كلي شاااااااد و اينقدر خسته شده بودي كه توي ماشين موقع رفتن به خونه خوابت برد.
اينم چندتا عكس از اون شب به ياد ماندني
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی