روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

نگاره روژان

1392/08/18

1392/10/15 9:35
نویسنده : پريسا
212 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم روِِژانم

چند وقت بود میخواستم ببرمت که گوشتو سوراخ کنم. اما قسمت نمی شد. مامان فرح که دلشو نداشت مامان سرور هم میگفت زوده.

اما من دوست داشتم که گوشواره بندازی. واسه همین این هفته که کاشان بودیم گفتم باید این کار انجام بشه.

اول با خاله لیلا رفتیم.اما دکتر نبود گفت بعدازظهر میاد اما چون 5شنبه بود دیگه نبردمت چون مامان فرح گفت فردا جمعه است ممکنه مشکلی پیش بیاد دکتر نباشه.واسه همین شنبه که زن دائی سارا اومد خونمون با هم رفتیم گوشهای کوچکت را سوراخ کردیم.

مبارک باشد قشنگم

خيلي دردت اومد يعني اولين گوشت رو كه سوراخ كرد خيلي گريه كردي بعد آرومتر شدي. وقتي اومديم سوار ماشين بشيم تا بابائي ابالفضل رو ديدي چنان گريه اي سر دادي كه نگو و نپرس.انگار داشتي گلايه ميكردي.

اما وقتي رسيديم خونه انگار نه انگار كه چه اتفاقي افتاده.خاله پريچهر كه گفت نكنه گوشواره هارو به گوشاش چسبوندي....

راست ميگفت اصلا خدارو شكر تب كه نكردي تازه بازيگوش تر هم شده بودي. با مرضيه و علي و عسل بازي ميكردي. رفته بودي سراغ حلقه خاله پريچهر و مثلا داشتي حلقه ميزدي. خيلي بامزه بود.اينم يه عكسش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)