محرم و كاشان
عزيز دلم، قشنگ مادر
محرم كاشان بوديم خيلي خوب بود هرشب روضه مسجد. كلي حال كرده بودي با بچه هاي مسجد دوست شده بودي بازي ميكردي، ميدوييدي ، دنبال هم بازي ميكردين و خلاصه كه كلي بهت خوش ميگذشت. هر روز غروب كه ميشد ميامدي پيشم ميگفتي بريم ابوالفضل، پرديس، پوريا
اخه توي مسجد با پرديس نقاشي ميكشيدي با ابوالفضل بازي ميكردي بعدشم ميرفتي پيش امين و پوريا و اميررضا و روح اله، پيش اونا بودي.اخرشم به زور از مردونه ميامدي پيش من. اين همه پسر نميتونستن تو رو نگه دارن از دستشون فرار ميكردي، شيطوووووون من
عشقم اينم چندتا عكس از اون زمان
خلاصه كه معركه اي عزييييييييزم
اين عكسا هم قبل از اينكه بريم مسجد ازت گرفته بودم. مدل شده بودي جيگر مادر.با عينك، بدون عينك، با پالتو و چكمه ، با موهاي فرفري،
خيلي باحااااااليييييي
اين دو عكس رو هم وقتي رفته بوديم زيارت ازت رفتم موش كوچولوي من