روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

نگاره روژان

خرداد-شمال-چمخاله

1397/3/23 10:09
نویسنده : پريسا
725 بازدید
اشتراک گذاری

بشدت نیاز به مسافرت داشتیم و ماه رمضان هم نزدیک.تو هم میگفتی که خیلی دلت میخواد بری شمال دریاااا.

دیگه ماه م عزم و جزم کردیم و برای تعطیلات خرداد شمال جا پیدا کردیمو رفتیم.

اینبار از جاده قزوین انداختیم به سمت رشت تا به چمخاله برسیم.

روز شنبه مورخ 12 خرداد ماه ساعت 5 از کاشان راه افتادیم مهتاب صبحانه خوردیم و شما بازی هم کردی.

اخه یکی نیست بگه این چه ژستیه!!!!!(بهم میگی مامان مثلا من پونی رو یهویی پیدا کردم و خوشحالم و ازت عکس بگیرم.چشمک

از شهریار گذشتیم و اتوبان قزوین رو رد کردیم و به چمخاله رسیدیم. ساعت 3 بود.

اتاقمون هم خوب بود شکر خدا. و جای بسیااااار عالی .دقیقا یک طرفمون رودخونه بود و طرف دیگمون دریا.

خیلی خوشگل بود

یه سری موجودات ریزی بودن که وقتی میرفتی توی اب میومدن روی پاهات و قلقلکت میدادن.تو هم انگار بدت میومد. قیافه توووووو.

عاشق این عکسممحبت

به 5 دقیقه نکشید که دوست پیدا کردی و کمی با هم بازی کردین

این هم از حیوون خونگیت که پیداش کرده بودی و اسمشو گذاشتی گری...

صبحا صبحانه میومدیم اینجا که نزدیک رودخونه بود و هوا عالی و خنک.لذت میبردیم و کلی نفس عمیق میکشیدیم.

اینجا هم صندلی مامانی رو کول کردی که زودتر بریم خونه و بعد بریم ساحل

مثلا اینجا پیرزن زرنگ شده بودی.میدوییدیخندونک

این هم مامانی و بابایی مهربوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون

اینجا هم باز دوست پیدا کردی که با هم بازی کنید با وسایلت با شن ها میتونستی قلعه و چیزای دیگه درست کنی منم اومدم باهات درست کردم. یه قلعه خیلی خیلی خوشگل که هر کی میدید خیلی خوشش میومد.اخر سر که کامل شد گفتم بذار عکس بگیرم ازتون گفتی مامان بذار پرچم بزنم روی قلعه .از من که نه خراب میشه و از تو اصرار که قلعه بدون پرچم نمیشه !!!!دلخور

خلاصههههههههههههههههه پرچم گذاشتن همانا و قلعه خراب شدن همانا. عکس نگرفتن هم همانا. خیلی از دستت عصبانی شدم. چون اصلا گوش نمیدی.فقط کار خودتو میکنیکچلهنوزم ازت نارااااااااااااااااااااااااااااااااااحتمعصبانی

 

اینم اون قسمتی که برجمون خراب شد و من با ناراحتی ازتون عکس گرفتم

بابایی بشدت از اب میترسه و یادمه وقتی من بچه بودم و میومدیم شمال اصلا نمیذاشت ما نزدیک اب بشیم و کلا فوبی اب داشت.یعنی اگر یه باری من نزدیک اب میشدم کلا قاطی میکردخندونک

اما خدایی واسه تو اصلا عوض شد باهات میومد توی اب و دستتو ول نمیکرد. حتی به خاطر تو تا کمی جلوتر هم توی اب اومد .کاری که خدایی واسه ما دختراش خیلی سخت انجامش میداد.حتی از تو سعی میکرد جلوتر باشه.محبتهزارتا لایک به این بابایی که هیچی واست کم نذاشته.

دمش گرم

تازه بابایی واست بادبادک هم خریده بود که کنار دریا بذاری بره بالااااااااااااااااااااا. ولی طبق معمول  که گوش نمیدی ادم چی بهت میگه فقط میدوییدی که بادبادکت بره بالا .هی میگیم وایسا ببینیم باد کدوم طرفیه ولی تووووووووووووشاکی

مایوتو مامانی اورده بود که بپوشی .چون خیلی دوست داشتی با این مایو بری تو اب

بابایی کماکان در کنارت و دست در دست تووووووووووووووو

فقط دقت به دست های بابا ابوالفضل حتی در همین فاصله نزدیک و تو بی قرار دریا و شیطنت های کودکانه بی خبر از این همه دلواپسی ها

عشقوووووولکم

اخر ژست

حالا مگه میومدی بیرووووون از اب

این هم از اقا لک لک ماااااااااااا

افق کدوم وره هاااااااااااااااااااا؟؟؟؟

این هم دوچرخه سواری

و این هم نازنین

نازنین دوست نیشابوریت بود که خیلی زوووود با هم دوست شدین انگار سالهاست که همو میشناسین. دیگه کلا باهم بودین و بازی میکردین و ...

اینجا هم جلسه گذاشتن و مشغول صحبت

اینجا هم لیلا کوه . جایی بسیار سرسبز و زیبا

روژان و جاده

این هم گیاه های کوهی که چیدی تا جارو بشن و بتونی اونجا ها رو جارو کنی. بوی خیلی خوبی میدادند. شبیه نعنا و پونه...

خودتون دوتایی رفته بودین عکس سلفی بگیرین

این هم یه دسته گل زیبا از گل های رنگی کوهی که چیدی تا بدی به نازنین دوستت. و چقدر نازنین و مامانش از این کادو خوششون اومد،مهربووووووونم

این هم یه عکس دونفر بعد از یک پیاده روی و چیدن گل های کوهی

این هم روز اخر و وداع دو دوست

اولش نازنین نمیدونست چجوری عکس بگیره .گیج شده بود .نگاه به روژان میکرد.

بعد اومد کنار روژان

بعد رفت و عین روژان ژست گرفت

بهشون گفتم برین کنار اون اسب وایسین تا عکس بگیرم.نازنین میترسید و نرفت

و بعد اینجااااا

غم توی صورت جفتشون هست

و در نهایت خداحافظی یه نیم ساعتی طول کشید . این قربون اون ... اون قربون این... و در اخر نازنین تل خودش رو به نشانی دوستی و یادگاری به روژان داد.آرام

 

پسندها (2)

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
12 شهریور 97 10:32
همیشه به سفرمحبت...چه قشنگه دنیای بچه ها و دوستی هاشونآرام​​​​​