روژانروژان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

نگاره روژان

از پیش دبستانی تا مدرسه

1397/3/10 8:19
نویسنده : پريسا
916 بازدید
اشتراک گذاری

میخوام توی این پست تمامی عکس های پیش دبستانی تا مدرسه رو برات بذارم تا سیر بزرگ شدنت توی مدرسه رو بهتر بتونی ببینی عزیز دلم

 

اول مهر بود و شما قرار شد بری پیش یک. با ابوالفضل توی یک کلاس بودی. قبلش رفتیم کیف و کفشی که خودت انتخاب کردی رو خریدیم.روز اول مهر شد و رفتیم مهد. و چقدر دوست داشتی و اصلا احساس غریبی نکردی و بعد از مشخص شدن معلمت به راحتی توی کلاس نشستی.

البته بعدا چون بچه ها به خاطر نبودن ماماناشون گریه کرده بودند تو هم کمی گریه کردی.ولی در کل اوکی بودی.

اخه ژست پاهات چی میگن؟؟؟؟!!!!!!!

قربون اون قیافه قشنگت بشم که اینقدر خوشگل شدی توووووووووووووووووووووووووووو

بغل اون دختر مقنعه ایی نشستی .طوری نشستی کهانگار یه مو کف دستت نیستخنده

این هم ابوالفضل ، یار دیرینه روژان خانم

روژان و دندونش

روژان و ایلیا در حال رقصیدن باله

روژان و برجش

روژان و تولد دوستش

دقت کنید فقط به عدد سال تولد که عزیزان گرامی عدد 5 رو برعکس نصب نموده انددلخور

جشن سال نو

اون روز به مامانی گفتم لباس مهمونی تنت کنه چون میدونستم جشن دارین. موهاتم خوشگل درست کرده بودند. امااز اونجایی که اهنگ گذاشته بودند و شما کلااااا اهل حرکات موزون هستی،

توروخدا موهاااااتوووووووووووووووخطازیبا

این اقا پسری رو که ملاحظه میفرمائید آقای افشین هستند.

ایشون یک روز درگوش روژان خانم من میگه "من با نگار دوستم اما دیگه دوست نیستم. میشه با تو ازدواج کنم؟؟؟؟؟"

من--->دلخورشاکی ولی باید خونسردی خودمو حفظ میکردممتفکر

روژان هم خیلی خوشحال شده بود و کل مهد فهمیده بودندسکوتکچل

اومد برای من تعریف کرد و من باید خونسردیمو حفظ میکردم و البته راهنماییش میکردمبدبو اما روژان این شکلی بودمنتظر

میگید نه!! تو عکسای بعدی موج دوست داشتنو حس میکنید.فقط صبر پیشه کنید باشد که پاداش شما را در پست های بعدی به شما عطا فرمائیم.خندونک

اما از شوخی گذشته به هم میانخنده

روز معلم

بعله این هم اقای افشین

خوبه نه؟؟؟؟سوال قیافه اش به دکتر مهندسا میخوره.حتما اینده داره. خجالت

الکی نگم دخترم قصد ادامه تحصیل داره !!!! شیطاندلغکجشن

بالاخره جشن اخر سالشون بود وووو روژان خانم ازم خواست که همراهش برم تا افشینو ببینم.منم لباس خوشگلی که دوست داشت رو تنش کردم.

گفت مامان موهامو خوشگل کن که افشین دوست داشته باشهمنتظر

موهاشو براش درست کردم و تاجشو هم براش زدم

کلی خوشحال شد و با هم رفتیم جشن.

وقتی رسیدیم فقط دنبال افشین بود تااااااا پیداش کرد.

اینجا افشین داره اون بالا برنامه اجرا میکنه.

توروخدا ذوق رو ببینین.(این هم پاداش صبر)

اینم دوست نازنین

اینجا هم کنار هم نشستند و بستنی شونو خوردن

بله درست حدس زدین افشین کنارش نشسته.راضی

پایان پیش 1

آغاز پیش 2

امسال یه جای دیگه ثبت نامت کردم یه کم از جای قبلی راضی نبودم و اونطور که من میخواستم فعالیت نداشتن.

قرار بود اسمتو جایی بنویسم که مربیشو میشناختم و خیلی فعال بود و کارای هنری با بچه ها انجام میداد و حوصله خوبی هم داشت. اما وقتی با مدرسه تماس گرفتم گفتن شاید امسال این معلم نباشه.به خاطر همین از اونجا دل کندم و با دوستم که صحبت کردم.مهد کودکی که دخترشو میفرستاد راضی بود و یه روز خودم رفتم و از نزدیک مهد رو دیدم. مدیر صبوری داشت و مهربون و فضای اتاق ها هم مناسب بود و خب از چندین نفر هم پرسیدن و اوکی دادند. هیچی دیگه قرار شد با مهدیس باهم توی یه مهد باشین.

روز اول مهر با خوشحالی تمام رفتیم به سمت مهد.

و از اینکه خودم میبردمت خیلی خوشحال بودی.با رو حیه ایی باز با چندتا صحبت کردی و خاله اتو دیدی .منتظر مهدیس و رزا بودیم که بالاخره اومدن

همه دخترا و پسرا به ترتیب نشونده بودن. اولش خوب و مرتب نشسته بودی.وقتی مهدیس اومد یهو صف به ریخت و شماها قاطی پاتی نشستینخندونک.خاله تون هی میومدم مرتب میکرد شماها هی کار خودتونو میکردین. هیچی دیگه حالا اون وسط به من میگفتی "مامان برو دیگه من ناراحت نیستم"

خاله خندید و گفت چه خوب که دخترتون مشکلی نداره.آرام

گفتم بله بلهمنتظر

اینم از عکسا

به به چه صف مرتبی

کنجکاوی رو ببینینآرام

کوچولوی من. جوجه من

روژان مهدیس و رزا

تاب ابروها رو دارین!!!! بهم میگه نمیخوای بریخطادلخور

موقع برگشت از مهد در روز اول

روزها میگذشت و تو دختر شیطون بلای من با اقای ارمان اشنا شده بودی و میومدی و از ایشون برای من تعریف میکردی.منم ارشادت میکردم ولی گوشت بدهکار نبود که نبود.خطا

دیگه داشتم استرس میگرفتم. به خاطر همین با یه مشاور مشورت کردم. ایشون گفت جای هیچ نگرانی نیست و بچه ها بخصوص دخترها توی این سن این موارد براشون پیش میاد و اقتضای سنشون هست و خب برای بعضی ها بیشتر خودشو نشون میده و باید بدون توجه و حساسیت از این دوران گذر کرد.زبان

به خاطر همین منم که خیالم راحت شده بود به حرفات گوش میدادم و البته برای خاله پریچهر جون و مامان جون فرح هم تعریف میکردی اما برای بابایی به هیچ عنوان چیزی نمیگفتی چون میدونستی بابایی به شدت ناراحت میشهشاکی

از طرفی ارمان فته بود و واسه مامنش تعریف کرده و مامانشون که خیلی ناراحت شده بودند به اقای ارمان دستور داده بودند که به هیچ عنوان با روژان صحبت نکنههههههدلخور

این بود که دخترم اولین شکست عشقیشو تجربه کرد و افسردگی گرفته بودسکوت

حالا یه سری عکسای مهد رو میذارم و اگر جایی اقای ارمان بود مشخص میکنمدرسخوان

 

اینجا تولد روژان خانوم هست البته توی مهد.

رسیدیم به عکس مورد نظر

فکر میکنید اقای ارمان کدوم یکی از اقا پسرهای گل هست؟

بلههههههههههههههههه

و اینک معرفی میکنمسوت

سمت چپ روژان خانوم کسی نیست جزززززززززززززززززززززز اقای ارمانخندونک

روژان میگه مامان تازه روی صورتش یه خال هم هستمحبت

سمت راستی روژان خانم هم اقای حامد هستن ایشوووونخجالت

 

یکسری از عکس های توی مهد رو داریم که براتون میذاریم🙂

 

 

 

 

اینجا تعدادی از بچه های مهد رو که یک سرود قشنگ برای امام زمان اماده کرده بودند میخواستن ببرند.از طرفی تو هم توی مهد این شعر رو حفظ شده بودی و با احساس میخوندی و دوست داشتی شرکت کنی. خاله مینای مهربون هم به من گفت با اینکه اسم روژان توی گروه نیست ولی من میخوام که بخونه و اگر مشکلی نداره بیاد. منم که همیشه پایه این کارای فعالانه تو هستم استقبال کردم. البته البتــــــــــه این استفپقبال من خاله پریچهر جونو به زحمت امداخت.چرا؟ خب معلومه اون تو رو برد به جایی که باید برای خوندن سرود میرفتین. خلاصه که چقدر اجرا کرده بودی و همه ازت تعریف که فوق العاده بودی.

البته خودم میدونم چه دختر فوق العاده و ماهی دارم .جیگر من

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاه من😍

 

 

 

یکسال هم گذشت و جشن پایان سالتون قرار بود برگزار بشه.

کلی بحث و صحبت بود که چه نقشی رو بهت بدن. از اونجایی که فن بیانت عــــــــــــــــآلیه و خوب صحبت میکنی گفتن که قصه گو بشی.

روز جشن مثل فرشته ها شده بودی.وای که دلم ضعف کرد واست.

خدایا هزار بار شکرت به خاطر داشتن همچین فرشته ایی.

چقدر عالی بود تو اخه چقدر قشنگ اجرا کردی. البته حرکات موزون هم داشتی و این به جذابیتت افزود زیبای من.

فقط کافی بود صدای اهنگ پخش بشه که با اون لباس مثل پرنسست چه بکنی روی صحنه عزیز دل مااااادر.

 

پسندها (8)

نظرات (4)

مامانمامان
23 خرداد 97 9:59
مبارک باشه
مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
23 خرداد 97 10:02
الهی من عاشق این افشین شدم. انگار پسر خوبی به نظر می رسه.
مامان صدرامامان صدرا
23 خرداد 97 11:52
موفق باشی عسلم 🤗❤ چه دنیای فشنگی دارن بچه ها 😊

24 خرداد 97 12:35
عکس زیبایی بود و خدا کودک دلبند شما را حفظ کند . همیار رایانه پاسخگوی تلفنی سوالات و مشکلات انواع وبلاگ ها ، رایانه ،موبایل ، تبلت ، لپ تاپ، مشکلات اینستاگرام و تلگرام و .... شماره تماس : 9099071728 پاسخگویی به صورت شبانه روزی حتی ایام تعطیل سایت : www.hamyarrayaneh.ir برای آشنا شدن با آخرین اخبار فناوری به کانال ما بپیوندید. تلگرام :  https://t.me/HamyarRayaneh اینستاگرام :  https://instagram.com/_u/hamyarrayaneh سروش:   https://sapp/hamyarrayaneh